برای لحظهای هردوی آنها سکوت کردند. بیرون از مطب صدای افراد دیگر، صدای تلفن و شلوغی خیابان به گوش میرسید. احساس آرامش میکرد. عرق روی صورتش خشک شد. پنج سال پیش و از زمانی که این ماجرا آغاز شد این راز را با خود حمل کرده بود و روی دوشش سنگینی میکرد. اما برای لحظهای این بار را زمین گذاشت و به یاد سلست قدیمیافتاد. هنوز به او راه حلی ارائه نشده بود اما حالا جلوی فردی نشسته بود که حرف او را میفهمید.
ولادت حضرت امام علی (ع) بازدید : 965
دوشنبه 18 اسفند 1398 زمان : 16:31