برای لحظهای هردوی آنها سکوت کردند. بیرون از مطب صدای افراد دیگر، صدای تلفن و شلوغی خیابان به گوش میرسید. احساس آرامش میکرد. عرق روی صورتش خشک شد. پنج سال پیش و از زمانی که این ماجرا آغاز شد این راز را با خود حمل کرده بود و روی دوشش سنگینی میکرد. اما برای لحظهای این بار را زمین گذاشت و به یاد سلست قدیمیافتاد. هنوز به او راه حلی ارائه نشده بود اما حالا جلوی فردی نشسته بود که حرف او را میفهمید.
- - -
دوباره باران میبارد. دوباره مریض میشوم. روزهای بدی را سپری میکنم. اما امکان لذت بردن از روزهای خوش قبل از باران وجود ندارد؟ اصلا من چرا این جا هستم؟
این هم از کتاب بعدی "دروغهای کوچک بزرگ" نوشتهی "لیان موریارتی"...
لیان موریارتیدر سال 1966 در سیدنی استرالیا به دنیا آمد. از کودکی علاقه زیادی به نوشتن داشت و توانست در بزرگسالی به آرزویش تحقق بخشد. "دروغهای کوچک بزرگ" در سال 2014 پرفروش ترین کتاب نیویورک تایمز شد و شهرت زیادی برای نویسنده کسب کرد. او داستانهای دیگری نیز در کارنامه خود دارد از جمله "سه آرزو"، "آنچه آلیس از یاد برد". و "راز شوهر" که در زمره پرفروش ترینهای نیویورک تایمز و سایت آمازون قرار گرفت.
دروغهای کوچک بزرگقصهی کسانی را روایت میکند که به دلیل ترس از آبرو، اسرار زندگی شان را به هیچ کس حتی دوستان و نزدیکان خود بیان نمیکنند. قتلی رخ میدهد که والدین همه دانش آموزان یک مدرسه را تحت تاثیر قرار میدهد. "جین" یکی از مادرهای مدرسه است. او قربانی اشتباه و رفتار مردی شده است که سالها بر زندگی او سایه انداخته است و از نظر مخاطب اولین متهم قتل به حساب میآید. اما این همه ماجرا نیست. مخاطب بیشتر از اینکه به فکر قاتل باشد دوست دارد بداند چه کسی به قتل رسیده است. داستان "لیان موریارتی" شما را تا آخرین صفحه میکشاند تا پاسخ سوال خود را بیابید. (پشت جلد)
مدتها بود دلم هوس این سبک کتابها رو کرده بود. نمیدونم ابداع کننده این روش کی بوده ولی واقعا دمش گرم... منظورم داستانهای درامیه که تهش وقتی همه چی رو میشه دهنت باز میمونه. جوی فیلدینگ و لیان موریارتی و سیدنی شلدون و خیلی نویسندههای دیگه که الان حضور ذهن ندارم ولی عاشقشونم همین سبک جان به لب رسان رو دارن... واقعا لذت بردم و به شدت پیشنهاد میشه... داستان سه زن در شرایط کاملن متفاوته که هر سه از مردهای زندگیشون ضربه خوردند و بالاخره تو آخر کتاب این مشکلات توی یه نقطه ختم میشه...